#حسی_از_انتقام_پارت_165

-چون اگه بعد از پیوند فشار بهش وارد میشد خیلی بد میشد.پیوند پس زده میشد و آریا میمرد.مجبور شدیم شش
ماه صبر کنیم.
-6ماه؟
-بله.دز ماده ای که تو بدن آریا بود خیلی قوی بود.آریا 6ماه تمام قرص های مختلفی می خورد.بالاخره پیوند قلب با
موفقیت زده شد.یک ماهم نشد که به خاطر قرصایی که خورده بود روی کلیه اش تاثیر گذاشت و دوتا کلیه هاش به
طور همزمان از کار افتادن.
چشمام داشت از حدقه اش میومد بیرون.مصیبت از این بیشترم میشد؟
گفت:تا یک ماه هرروز دیالیز میشد.هیچکدوم از ماهم نمی تونستیم بهش کلیه بدیم.کلیه های ما سنگ ساز بود و
نمیشد.بعد از پیوند کلیه آریا تقریبا یک ماه خونه نشین شد.وحالا دوهفته ست که کامل سلامتیشو بدست آورده. 9 3
دوباره آه کشید وگفت:با این وجود من هم از خدا و هم از شما مچکرم.چون الان بچه امو دارم.
بعد خندید وگفت:با این همه سختی ایی که آریا تو این کشور کشید بازم دوست داره تو این کشور باشه.حتی واسه
پیوند قلبو کلیه اش می خواستیم بریم آمریکا که نزاشت.
-واقعا سخت بوده.
-آره.خیلییی.
باصدای خنده پرهامو آریا برگشتم سمتشون.
شایان:برادرتون اصلا شبیه شما نیستن.
-برادر تنیم نیست.
حالا اوبود که تعجب کرده بود.گفت:پس کیه شماست؟
-تو یکی از پرونده هام باهاش آشنا شدم.قضیه داره...بعد از یک ماه دارم خندشو می بینم.
-چرا؟
نمی خواستم جواب بدم.
-یه مسئله خاص پیش اومد که باعث شد پرهام یکم افسرده بشه.
پرهام باصدای بلند گفت:واقعا بلدی؟
آریا:بله.

romangram.com | @romangram_com