#حصار_تنهایی_من_پارت_194


ليلا: بله... با اف، بی آی هم در تماسه!

مرده زد زير خنده. به من گفت: اسمت چيه دختر؟

ليلا سريع گفت: درنا.

- خب بذار خودش حرف بزنه!

ليلا: بيچاره لاله.

چرخيدم و با چشاي گشاد نگاش کردم. ليلا لبخند زد و شمرده گفت: هيچي... عزيزم... ميگه...اسمت ...چيه؟

چشمامو گشاد تر کردم و خنديدم و برگشتم.

مرده گفت: چقدر گناه داره ...حالا چه جوري مواداشو مي فروشه؟

ليلا: فکر کردي من اينجا لولو سر خرمنم؟ ...خوب اومدم جنساشو بفروشم.

- خوب چرا خودشو آوردي؟

ليلا پوفي کرد و گفت: آقا شما جنسو مي خواي یا اين دختره رو؟!

- جنس.

ليلا: خب خدا اين روز يکشنبه، امواتتو بيامرزه!

romangram.com | @romangram_com