#حصار_تنهایی_من_پارت_188
ليلا: نه اردک مي خونه!
نگار : من موافقم.
يسنا: اگه زبيده بياد چي؟
نجوا: نه بابا...مگه نشنيدي گفت شب ميان؟
ليلا: موافقا دستا بالا.
سپيده: ميشه موافقا دستاشونو پايين کنن؟
ليلا: تو هرجور راحتي جيگر!
مهناز: قبول بچه ها... بساط مهموني رو حاضر کنيد.
نجوا و سپيده پريدن تو آشپز خونه. سپيده هر چي ميوه تو يخچال بود ريخت تو سينک ظرفشويي، شروع کرد به شستن.
ليلا بهش گفت: اينجوري فايده نداره. بذار برم برات تشت بيارم قشنگ با پا برو توش...
اينو که گفت سپيده يه سيب طرفش پرت کرد. ليلا تو هوا گرفتش و گاز زد. نجوا هم داشت شربت آلبالو درست مي کرد. ليلا بهش گفت: آخه آدم... کي شربتو با قاشق هم زده؟
نجوا با تعجب نگاش کرد و گفت: پس با چي هم بزنم؟
ليلا: با همزن برقي!
romangram.com | @romangram_com