#حصار_تنهایی_من_پارت_177
دختره با آستيناش که تا نوک انگشتاش بود، اشکاشو پاک کرد و با خوشحالي موادو گرفت و رفت. تا ته پارک که رسيد صد دفعه افتاد و بلند شد . عين آدماي کور که جلوشونو نمي ديدن خودشو به دار و درخت مي زد. من و ليلا هم همين جور نگاش مي کرديم.
ليلا گفت: به نظر تو اين زنده خونه مي رسه ؟
گفتم: عزرائيل که کارش نداره ...همين جوري بخواد ادامه بده حتما خودکشي مي کنه.
ليلا دستشو انداخت دور گردنم و گفت: خب فيلم هندي تموم شد. بريم يه گشتي تو پارک بزنيم.
با خوشحال گفتم: بريم.
چند قدم راه رفتيم.
ليلا گفت: پفک مي خوري؟
- نه مضره ....مي دوني هر يه دونه پفکي که بخوري يک ماه طول ميکشه تا کليه ت تميز شه؟
- شوخي مي کني؟
- نه جدي ميگم. من الان دوساله ديگه چيپس و پفک نمي خورم.
- پس چي بخوريم؟
- آب هويج بستني.
- خانم خوش اشتها! فکر پولشم باش!
romangram.com | @romangram_com