#حصار_تنهایی_من_پارت_165
- اهووم.
دل کندن از اون خونه برام مشکل بود. اما اين کارو کردم. چند کوچه رفتيم بالا تر.
گفتم: ليلا کجا داريم مي ريم؟
- مي ريم جنسو به يکي بديم
- به کي؟
- به يه جيگر!
با خنده گفت: پسر خيلي نازيه. فقط حيف که معتاد شد وگرنه خودم مي گرفتمش!
خنديدم و گفتم: بدبخت پسره که همچين کيسي رو از دست داد!
ليلا با ناز گفت: آره به خدا همينو بگو!
- اسمش چيه؟
- شاهين.
به خونه که رسيديم، زنگ آيفونو زد. يه خانم جواب داد: کيه؟
romangram.com | @romangram_com