#حجاب_من_پارت_98


بهش نشون دادم

مریم_ خب حالا بریم بشینیم

دو نفری رفتیم همون سمت

من جلو بودم و مریم پشت سرم پس وقتی رسیدیم من دقیقا مونده بودم جلوی صندلی کناریه محمد

مستاصل داشتم به صندلی نگاه میکردم که محمد برگشت نگاهم کرد

محمد_ بفرمایید بشینید

_ ببخشید

اروم نشستم و تا جایی که میشد ازش فاصله گرفتم بدبختی صندلیا به هم چسبیده بودن

محمد_ خواهش میکنم

صدای گوشیم بلند شد از کیفم در آوردمش نازنین بود

گذاشتم رو گوشم

_ سلام نازنین جون

نازنین_ سلام عزیزم خوبی؟ چه خبر رسیدین دانشگاه؟

_ ممنون تو خوبی؟ آره الان دانشگاهیم

romangram.com | @romangram_com