#حجاب_من_پارت_86


اونم از جاش بلند شد

به بابا و طاها بعدم به نازنین نگاه کردم

لبخند زد_ بزار منم میام

دوباره به بابا نگاه کردم

بابا_ برو دخترم

پشت سرِ پسره راه افتادم

نازنین کنارم بود طاها هم پشت سرمون داشت میومد

رفتیم داخل اتاق

اتاق قشنگی بود دوتا تخت بود و از قرار معلوم اتاق طاها و محمد بود

یه طرف اتاق که دوتا تخت با فاصله از هم گذاشته شده بودن دیواراش بنفش و طرف دیگه ی اتاق که دیوارش سفید بود میز تحریر و کتابخونه و میز کامپیوتر بود. به عنوان اتاق دوتا پسر خیلی تمیزو مرتب بود

کنار در ایستادم محمد رفت سمت کامپیوتر گوشه ی اتاق و روشنش کرد

وقتی کامل روشن شد صندلیه چرخشیو کشید عقب. برگشت سمتم

محمد_ بفرمایید

طاها و نازنین کنارم با کمی فاصله ایستاده بودن

romangram.com | @romangram_com