#حجاب_من_پارت_84


تا آخر غذا سرمو بالا نیاوردم چون میدونستم طاها مشکوک شده و اگه صورتمو ببینه میفهمه

بالاخره غذا تموم شد

هرچی مامان طاها گفت عزیزم ماکارانی بخور گفتم نه ممنون

بلند شدم و به بقیه کمک کردم ظرفارو جمع کنیم

همشون که جمع شدن و سفره هم پاک شد تو آشپزخونه بودم یهو دیدم صدای طاها اومد

طاها_ گوشیه کیه زنگ میخوره؟

یکم گوش دادم دیدم صدای گوشیه منه

رفتم سمت کیفم آوردمش بیرون مریم بود

گذاشتم رو گوشم

_بله؟

مریم_ سلام خوبی؟ زینب نگاه کردی؟

_ممنون. چیو؟

مریم_ کنکورو دیگه!

_صدام بلند شد_ وای مریم اصلا یادم نبود. ما مهمونی هستیم حالا از کجا بفهمم

romangram.com | @romangram_com