#حجاب_من_پارت_66


_ همینجوری. آخه من از شما خیلی برای خانوادم تعریف کردم اونام کنجکاون ببیننتون

لبشو گزید_ همرو گفتین؟ شیطونیامو! خراب کاریامو! قلبمو!

خیلی سعی کردم جلوی قهقهمو بگیرم واقعا قیافش خنده دار شده بود_ بله همرو

لبو شد چجورم

دیگه نتونستم جلوی خودمو بگیرم. شروع کردم بلند بلند خندیدن

اونم هر لحظه لبوتر میشد فکر کنم داشت خرابکاریاشو یادآوری میکرد

_ خب پس من به مامان میگم با خونتون تماس بگیره صحبت کنه

سرشو تکون داد بدبخت زبونش بسته شد

زینب

بعد از خداحافظی درو بستم و اومدم بیرون از بیمارستان

راه افتادم سمت ایستگاه تاکسی اومدم به امروز فکر کنم که گوشیم زنگ خورد

دستمو بردم تو کیفم اوف حالا مگه پیدا میشه

دستمو بیشتر فرو کردم داخلش

آها آها پیدا شد

romangram.com | @romangram_com