#حجاب_من_پارت_38


سریع رفتن سمتش

انتقالش دادن به اورژانس

مثل اینکه خیلی حالش بد بود چون دکتری که معاینش کرد به شدت پریشون شد هم به خاطر اینکه جون بیمارش در خطره و هم مهمتر از اون اینکه اون بیمار زینبه همون دختر شر و شیطونی که کل پرسنل بیمارستان از دستش در امان نبودن

دلشو نداشتم برم تو حال بدشو ببینم موندم بیرون تا دکتر و پرستارا بیان حالشو ازشون بپرسم

دکتر اومد بیرون خیلی ناراحت بود

سریع رفتم جلوش ایستادم

_ حالش چطوره

سرشو تکون داد_ اصلا خوب نیست علاوه بر اینکه به خاطر زیاد موندن زیر بارون تب کرده، حال بدش بیشتر برای تب عصبیشه و مهمتر از اینا چون مشکل قلبی داره اگه تنفسش ایراد پیدا کنه و حالش خدای نکرده بدتر بشه مجبوریم انتقالش بدیم به مراقبت های ویژه

اعصابم بهم ریخت. یاد اون اتفاق شوم افتادم.چنگ زدم به موهام _ وای خدای من

دکتر_ فقط باید به خدا توکل کنیم ان شاءالله که به هوش میاد

راه افتادم سمت اتاقش

درو باز کردم و رفتم تو

وقتی دیدمش قلبم به درد اومد

اونقدر آروم و مظلوم خوابیده بود که دل سنگ هم آب میشد شنیده بودم آدمای شیطون و جستجوگر تو خواب خیلی معصومن ولی الان باور کردم

romangram.com | @romangram_com