#حجاب_من_پارت_20
ساعت یک ربع به 7 صبح بود
رفتیم تو وارد بخش که شدیم دیدیم دارن جارو میکشن منو میگی یه نگاه به اون دوتا کردم یه لبخند شیطانی اومد رو لبم
_ بچه ها میاین سر سره بازی
سارا و فاطمه با تعجب نگاهم کرد و گفتن_ سر سره بازی؟
یه لبخند دندون نما زدم _ آره
چادرمو قشنگ بالا گرفتمو شروع کردم به سر خوردن رو کاشیای بیمارستان
خیلی وضع خنده داری بود با چادر داشتم رو کاشیا سر میخوردم
سارا_ باز این دیوونه شد
فاطمه_ خدا شفا بده
صدا_ داری چیکار میکنی؟
بووم
محکم خوردم زمین
داد زدم _ آی
صدا_ یاحسین
romangram.com | @romangram_com