#حجاب_من_پارت_127


نازنین خندش گرفت شروع کرد به خندیدن

نازنین_ خانم پرستار مگه از رو جنازه ی من رد بشی بزارم به خواهر شوهر عزیزم آمپول بزنی

پرستار_ نمیشه که آقای دکتر گفته بزنم

زینب_ خب دکتر گفت درد داری؟ منم گفتم آره ولی الان کاملا خوب شده. آجی؟ داداش؟ بریم؟ حوصلم سر رفت

هممون خندیدیم

طاها پرستارو صدا کرد بُرد بیرون و راضیش کرد که بهش آمپول نزنه

طاها اومد تو یه ویلچر هم همراهش بود

طاها_ خب خب آبجی خانم باید بریم نوار قلب و اکو هم بدی اگه خوب بودی مرخص میشی

زینب_ آخ جون ویلچر سواری

منو طاها زدیم زیر خنده این دختر چقدر شیطونه آخه

تند از جاش بلند شد که نازنین کمکش کرد

با کمک نازنین نشست رو ویلچر

با مظلومیت_ آجی جونم منو هُل میدی؟

نازنین_ چرا که نه فدات شم. بزن بریم

romangram.com | @romangram_com