#هستی_من_باش_پارت_57
ـ اوه ببخشید الاغ جان!
ـ خفه بابا.
ـ من بابات نیستم.
جوابم و نداد و تلفن رو برداشت و گرفت نزدیک گوشش.
ـ الو؟ الو؟ این که جواب نمی ده.
ـ به خدا یکی....
دستش و گرفت جلو دهنم و با یه صدای جدی گفت:
ـ نیکی تویی؟
اولالا نیکی کیه؟ لابد عشقش هست. اوه اوه این چرا همین طور داره قرمز می شه؟
ـ زنگ زدی چی بگی؟
دستش و از رو دهنم برداشت و یه دفعه با داد گفت:
ـ بس کن بابا چی و می خوای درست کنی؟
همچین داد زد که دو متر پریدم عقب و بعد این دفعه رو به من گفت:
ـ گوشی بی سیمی کو؟
اون قدر ازش یه لحظه ترسیدم که نتونستم حرفی بزنم و فقط دستم و به طرف گوشی بی سیمی دراز کردم. اونم گوشی رو برداشت و رفت سمت اتاقش.
romangram.com | @romangram_com