#هستی_من_باش_پارت_28


ـ پس کجا بخوابم؟ بیام ور دل تو؟

ـ نه، بلند شو برو رو زمین بخواب.

خیلی بهم برخورد. بغض کردم. از جام بلند شدم. یه نگاه به دور و برم انداختم ببینم فرشی چیزی هست که دیدم دریغ از یه دونه فرش! نمی خواستم روی زمین بخوابم به خاطر همین رفتم گوشه ی دیوار نشستم و بالش رو گذاشتم روی پام و سرم و گذاشتم روش و چشمام و بستم. از فردا این طوری نمی کردم. وقتی مطمئن شدم شارل خوابیده می رم سر جام صبح هم زودتر بیداری می شم که نفهمه. آره این فکر خوبی هست.

ـ آخی شبا نشسته می خوابی؟

ـ ....

ـ باشه بابا دلم واست سوخت بیا برو رو تخت بخوام.

چــــی؟!! همینم مونده روی تخت این نکبت بخوابم.

ـ مگه با تو نیستم؟ می گم پاشو برو رو تخت بخواب.

ـ همینم مونده بیام ور دل تو بخوابم!

ـ پاشو ببینم بابا مگه خر گازم گرفته که همچین حرفی بزنم؟ اگه نگاه کنی می فهمی کدوم تخت و می گم.

کنجکاو شدم ببینم کدوم تخت و می گه سرم و از رو بالش بلند کردم. دیدم اَه مبلی که روش بودم از اونایی که تخت می شه، ولی نمی رم روش بخوابم.

ـ پاشو برو بخواب دیگه! حوصله ندارم فردا مریض داری کنم و برات از آشپزخونه قرص بیارم.

ـ منت می ذاری؟ این دفعه حتی اگه بمیرم هم نمی گم بهم چیزی بدی.

ـ خیله خب حالا پاشو برو بخواب.


romangram.com | @romangram_com