#هستی_من_باش_پارت_131

ـ خدافظ عزیزم.

و گوشی رو قطع کردم.

ـ برو اون ور.

ـ دختر تو چقدر فعالی. این جا هم دوست پسر داری؟

ـ به تو ربطی نداره برو اون ور منتظرم هست.

ـ او او کور خوندی. تا وقتی این جایی نمی ذارم از این هرزه بازی ها در بیاری.

بهم بر خورد. برای چی به من می گه هرزه؟ بیشعور. دستم و زدم به سینه اش و مثلا هولش دادم، ولی اون هیچ تکونی نخورد.

ـ برو اون ور عوضی تو فکر کردی همه مثلِ تو هستن؟

ـ مگه من چه جوریم؟

اختیارم رو از دست دادم و حرصِ آرمین رو سرِ این در آوردم و گفتم:

ـ یه هرزه ی کثیف. یه آشغال که تا دیروز و هر روز خونه ی یه نفر بودی و حالا من که اومدم به خودت گفتی زشت هست بذار آبرو داری کنم. تو یه کثافتی. ازت بدم می یاد. از همتون بدم می یاد. همتون مثلِ هم هستید. همتون فقط می خواین از یه دختر استفاده کنید. از همتون بدم می یاد. از تو، از آرمین، از بابام، از همه، از تو بیش تر از همه بدم می یاد. بدم می یاد.

با داغی که رو صورتم احساس کردم ساکت شدم.

با یه دادِ بلندی که حتی سگشم از ترس از جاش بلند شد گفت:

ـ گمشو برو تو اتاقت.

ولی من هنوز تو شوکه سیلی بودم که بهم زده بود. وقتی دید تکون نمی خورم دستم و گرفت و با شتاب بردم سمت اتاقم و هولم داد توی اتاقم. گوشیم زنگ خورد. جواب ندادم. دوباره زنگ خورد.

romangram.com | @romangram_com