#هستی_من_باش_پارت_118


منم با خنده گفتم:

ـ اون جــــــــا کجاست؟

صداش جدی شد و گفت:

ـ خودت و لوس نکن بابا زود حاضر شو.

بعد صداش و آروم کرد و گفت:

ـ پرسل دهنِ ما رو سرویس کرد اون قدر زنگ زد.

تازه یاد قرارمون افتادم. رفتم سمت کمدم و یه پالتوی مشکی تا روی باسن پوشیدم. یه ساپورت مشکیِ مشکی هم پوشیدم. بعد رفتم سراغِ پوتینام. بیش تر پوتینام پاشنه نداشتن. یه پوتینِ بدون پاشنه ی مشکی تا روی زانوهام پوشیدم. بعد رفتم جلوی آینه و یه رژ صورتی جیغ و رژ گونه و سایه زدم. به خودم تو آینه نگاه کردم. پشیمون شدم از این همه آرایش نباید جلوی پرسل این شکلی باشم. زود شیر پاکن رو برداشتم و رژگونه و سایه هام و پاک کردم، ولی به رژم دست نزدم. گوشیم رو برداشتم و رفتم پایین. سامان جلوی تلویزیون نشسته بود و داشت با کانالا ور می رفت. سگشم کنارِ درِ ورودی نشسته بود.

ـ من حاضرم.

سامان تلویزیون رو خاموش کرد و یه نگاه به سر تا پام کرد و روی لبام مکث کوتاهی کرد و رفت سمت در. هر دو سوارِ ماشینش شدیم و راه افتادیم. خدا رو شکر سگش رو نیاورده بود وگرنه من با تاکسی می رفتم.

ـ به نظرت باهامون چی کار داره؟

خیلی خشک گفت:

ـ نمی دونم.

امروز از اون روزایی که به قول معروف سامان از دنده چپ بلند شده.

ـ بچه ها هم می یان؟


romangram.com | @romangram_com