#حریری_به_عطر_یاس_پارت_121
حالا که ساعاتی از آن اتفاق می گذشت تازه می فهمید چه خطری از سرش گذشته است ... افکارش آن قدر آشفته و پریشان بود که نمی دانست چه کار کند ... علیرضا مثل یک سوپر من سر رسیده بود و او را از دست آریا نجات داده بود ... داد و فریادهای او را به خاطر می آورد ...ناسزاهایی که به زمین و زمان می داد ... علیرضا را هیچ وقت این گونه ناآرام و آشفته ندیده بود...
انگار آن لحظه از ترس به نوعی بی حسی دچار شده بود و هیچ چیز حالی اش نبود جز فرار از آن جا و حمایت علیرضا ... اما حالا همه چیز مثل یک پرده ی سینما مقابل چشمانش به تصویر کشیده می شد و با هر بار تکرار هزار بار میمرد و زنده می شد ... انگار مریم افکارش را خوانده بود:
- خیلی نگرانت بود ... خیلی داغون بود حریر ...
گیج و منگ نگاهش را به او دوخت:
- علیرضا رو می گم ... تو خودت نبودی ... باورم نمیشه علیرضا این جا رو بلد باشه ... یعنی ما رو تعقیب می کرده؟... وقتی آوردت این جا خیلی ترسیدم ... اولش فکر کردم علیرضا به این روز انداخته تت... اما حال و روزش ..بیچاره خیلی داغون بود حریر ...گفت نمی خواسته با این حال بری خونه ..
به یاد زری افتاد ... وای که اگر می فهمید؟ آبرو برایش نمی گذاشت ... بیچاره پدرش ... ترس در چشمانش لانه کرد و دوباره هق زد ... مریم مستاصل دست دور شانه هایش قفل کرد و او را محکم به خود چسباند ...حریر طاقت از کف داد و خود را در آغوش او رها کرد و های های زیر گریه زد ... چه قدر بدبخت بود ... باورش نمی شد که آریا با او درست مثل زنان خیابانی رفتار کرده بود ...از آن خواستگاری کذایی به کجاها که کشیده نشده بود .. آن قدر گریست که تقریبا بی حال و بیهوش به خواب رفت ... شاید می شد که در ان حال همه چیز را فراموش کند ...
××××××
با صدای زنگ از اتاق بیرون آمد و مادرش گفت:
-چی شد خوابید؟
-اره مامان حالش خیلی بده ..
مادرش سری به تاسف تکان داد و گفت:
-خدا بگم این مادر ناتنی شو چیکار کنه.. خیر نبینه الهی .. ببین این بچه رو چه جوری می چزونه !
مجبور به دروغ شده بود .. گفتن واقعیت کار هر کسی نبود ...از سویی نمی خواست دید مادرش نسبت به حریر تغییر کند .. حریر بهترین دوستش بود ...با شنیدن دوباره ی زنگ گفت:
-مامان بذار ببینم کیه ؟
به سمت آیفون رفت و با دیدن چهره درهم علیرضا گوشی را برداشت ...
علیرضا با متانت جواب داد:
-میشه یه لحظه بیایید پایین ...
romangram.com | @romangram_com