#حریم_و_حرام_پارت_99


لبام و رو هم فشار دادم.

دادبه:

- نکن این کار رو با من! دلبری کنی می خورمتا!

میون بغض لبخندی زدم و به طرف آ*غ*و*شش مایل شدم. سرم رو روی سینه اش گذاشت:

- تموم امیدم به تو و در کنار تو بودنه! تو دیگه دلم رو خالی نکن نازدونه.

بوی عطرش رو با تمام وجود به ریه هام فرستادم و صورتم رو به سینه اش چسبوندم. دستش رو گذاشت رو دستم. بعد کمی من رو از خودش جدا کرد:

- ببینم! اینا چیه یه ساعت تو دستات گرفتی؟!

تا اومدم به خودم بیام، لباسام رو از دستام بیرون کشید و اونا رو برعکس کنار گذاشت و....! و اولین چیزی که چشمای ما رو به خودش خیره کرد، لباس های زیرِ بنفشی بود که هر دو کنار هم خودنمایی می کردند!

لبم رو گاز گرفتم و با دیدن ابروهای بالا رفته ی دادبه چشمام رو رو هم فشار دادم!

دادبه:

- چه خوش سلیقه!

موندن رو جایز ندونستم. پا شدم که از مهلکه فرار کنم اما مچ دستم رو محکم گرفت و من رو سر جام نشوند! حتی نذاشت که گل انداختن صورتم خودی نشون بده! من رو تو آ*غ*و*ش کشید و کنار گوشم زمزمه کرد:

- آتیش به پا می کنی و فرار؟!

سرم رو از شرم تو سینه اش فرو بردم! انگار که بهترین جا واسه پنهون شدن بود. به موهام دست کشید:

- نمی گی آتیشت، هکتار هکتار بسوزونه؟!

دستم رو روی سینه اش گذاشتم و سعی داشتم تنفسم رو منظم کنم. دستش رو از تو موهام به سمت کمرم برد! تیره ی کمرم که آروم آروم لمس شد مغزم از کار افتاد! دلم زیر و رو شد!

با دست راستش، دستم رو از رو سینه اش برداشت و به سمت لبش بالا برد. سرم رو بالا آوردم و نگاش کردم. چشماش و رو هم گذاشت و به آرومی نوک انگشتام رو شروع کرد به ب*و*سیدن! نوک انگشتام بعد از هر ب*و*سه، کم کم به خواب می رفت! بی حس می شد و من، تو خلسه ی خواستنش شروع کردم به دست و پا زدن!

دراز کشید و من رو به همراه خودش کشوند! دستش رو روی شیکمم گذاشت و کمر بند حوله رو باز کرد. هرم داغ دستاش که روی پوست شیکمم کشیده شد، من رو به خودم آورد! سریع از روی لباس، دستش رو گرفتم! نگاهی از روی استیصال به او کردم! می خواستمش امانه این جوری! نه توی این موقعیت!

چشماش رو خمار گونه روی هم گذاشت و صورتش رو به سمتم نزدیک کرد. لب های خیسش همه ی خواستن های قانون مدار رو از یادم برد و ب*و*سه هاش رو جواب گو شدم!

نمی دونم چقدر می گذشت که کنار گوشم زمزمه کرد؛ نفهمیدم چی گفت! نگاه گیجم رو که دید رساتر گفت:

- می خوام ببینمت!

شوکه شدم! جوابی به سر زبونم نیومد! چشماش رو ریز کرد، به معنای خواهش!

- نه!!


romangram.com | @romangram_com