#حریم_و_حرام_پارت_76

من به حریم مطمئن آ*غ*و*شش ایمان آوردم و حریم من....!

- گرم شد!!

مریم نیم نگاهی بهم انداخت و چیزی نگفت. الهام خندید و یلدا با سر حرفم رو تایید کرد. نگاهی به دادبه که پای تخته تند و تند حرف می زد انداختم:

- ببخشید!

حرفش رو نیمه کاره رها کرد:

- بله؟

- گرمه!

دادبه:

- خب....؟!

حبیبه:

- کولر رو حاموش کنید لطفا!

فاخته خندید و گفت:

- زمانی که از گرمایش دستگاه استفاده می شه؛ دیگه بهش نمی گن کولر!

حبیبه با عصبانیت:

- پس چی بهش می گن؟!

فاخته قری به گردنش داد و روش رو برگردوند و اون رو بی جواب گذاشت.

حبیبه زیر لب:

- خودشم می گه کولرا!

دادبه:

- خیلی خب.... خانوم رستگار، برید ریموت کنترلش رو بیارید!

فهیمه من من کنان:

- آقای کیان! این دفعه دیگه خانوم فرجی من رو با اردنگی پرت می کنه بیرون!

و بعد نیمچه چشم غره ای بهم رفت!

دادبه به من که با کاغذی خودم رو باد می زدم نگاه کرد و گفت:

romangram.com | @romangram_com