#حریم_و_حرام_پارت_199
پ . ن:
قول دادم اشاره کنم که از کجا، قصه روند خیالی به خودش می گیره!
فصل اول زندگی ماهک کاملا واقعی است. یعنی تا زمان خواستگاری مهنّا! ماهک قصه ی ما، فصل دومی نداشته! او دیگه بین ما نیست. بعد از رسیدن به حقارت تن، خودش رو از بین برد! کاش به تن هم فرصت بدیم، روح که جای خود داره!
من توی این داستان نقش مریم رو داشتم. مریمی که در جریان اتفاقات قرار می گیره و هیچ کاری ازش بر نمیاد! جز این که صفحاتی رو سیاه کنه و رسالتی کوچک رو به عهده بگیره!
فصل دوم زندگی ماهک خیالیه! به امید این که کورسوها رو هیچ وقت از یاد نبریم. هر حرامی، حلالی در کنارشه! راه چنگ زدن بهش بسته نیست!
و اما دادبه! در دنیای واقعی هیچ خبری از دادبه نیست! امید که مورد غفران الهی قرار بگیره!
پایانی که من به شخصیتش دادم برای آرامشیه که همه ی ما در پی اون هستیم. رسیدن به مجازاتی عدالت وار!
به قول ماهک:
همه و همه طلب روزگار...
تمام می شوم شبی...
فقط به من اشاره کن!
romangram.com | @romangram_com