#هراس_بی_تو_ماندنم_پارت_45


هول شدنو دید-مسکن واسه چی؟خستمه فقط

خونسرددست به سینه تکیه داد به چارچوب اشپزخونه-بخورمیدونم لازمه

لیوان شربتو داد دستش و از جلوش رد شد و بیرون رفتلبخند زد لجباز بودنشو هم دوست داشت





پگاه پگاه همیشه نبوداز بعدازظهر که اومده بودند شاید روی هم رفته 5 تا جمله هم حرف نزده بودرنگ و روش بهتر شده بود ولی هنوز بی حال بودکاش روسری سرش بوددوست نداشت میعاد و فرزاد هم موهای خوش رنگشو ببینن قبلا هم موهاشو دیده بودمتوجه شده بود هم خودش و هم مینو بخاطر احترام به عمو ارسلان روسری میپوشند وگرنه عمو علی مشکلی نداشتچند بار از خاله فاطی مامان پگاه شنیده بودکه میلاد و میعاد مثل داداشای پگاه هستنداصلا ذوست نداشت پگاه به چشم داداش نگاش کنهحواسشو داد به مینو که به فرزاد لم داده بود و دستای فرزاد که روی کمرش بالا و پایین میشداخم کرد اصلا رعایت نمیکردند حتی توی جمعمینو خودشو بالا تر کشید -حوصلم سر رفته پاشید بریم بیرون

پگاه با صدای دورگش دلشو بهم ریخت-من نمیامپاشید همتون بریدتو که بهت بد نمیگذره

نیشخند زدپگاه حرف دل خودشو زده بودفرزاد صاف نشست-چه بداخلاق!امین پاشو یه قیلون میوه ای بیار بکشیم

-تو خونه ندارمتو باغه

میعاد گوشیشو تو جیبش گذاشت-پاشید بریم بیرون بکشیم و بیایم

romangram.com | @romangram_com