#هر_اشتباهی_عشق_نیست_پارت_97
كه يه جيغ وحشتناك از حنجره من نثار پرده گوشاش شد و با دو تا دستش گوشاش رو گرفت ...در حالي كه چشاش رو بسته بود و مي خنديد...
مامانم و حاج خانوم پريدن بيرون كه چي شد ؟؟؟....حاج خانوم دستش رو سرش بود كه با قيافه آريا لبخند اومد رو لباش...
- سلام مادر ... خوبي آريا جان
- سلام خانم صداقتي ... شما اينجا ؟ خيلي خوش اومديد
نيش داداشيم تا بناگوش كه چه عرض كنم تا ... باز شده بود ...
انگار معشوقش رو ديده ...حالا درسته خانم صداقتي بر و روئي داشت اما واسه همون احمد آقا خوب بود نه واسه تو داداش من ... چته ؟؟؟؟؟؟؟!!!
داشتم سكته مي كردم ... دلم از حال و اوضاع بيتا پر بود اينم بهونه شد ... همينطور كه داشتن احوالپرسي مي كردن صداي گريه من بلند شد ...
آريا كه با چشاي از حدقه دراومده بهم نگاه مي كرد به غلط كردن افتاده بود
- آني شوخي كردم ... غلط كردم ... آني چي شد ؟!
حاج خانوم و مامان كه فهميدن دردم از چيه بغلم كردنو و هدايتم كردن سمت اتاق ...
مامان دو تا دم كرده گل گاو زبون آماده كرد و برامون آورد
romangram.com | @romangram_com