#هر_اشتباهی_عشق_نیست_پارت_57


- فرشاد جان خوبي



- من ؟آره به لطف شما

تازه فهميده بود كه توي هپلوت بوده از جاش پا شد و سلام كرد و دوباره نشست



پوستش به سرخي گراييده بود و پاش رو به شدت تكون مي داد تمام حركاتش رو زير نظر گرفته بودم
فرشاد و آريا از بچگي با هم بزرگ شده بودن خيلي با هم صميمي بودن اما هميشه فرشاد تحت تسلط آريا بود ...
گاهي دلم واسش مي سوخت ولي وقتي ياد قد بازياش مي افتادم مي گفتم : حقشه



آريا قانوناي خودش رو داشت... يكيش اين بود كه دوستاش رو به خونه نمي آورد من فقط فرشاد رو گاهي اونم دم درشون مي ديدم وقتي اتفاقي با هم برخورد مي كرديم



هميشه گمان مي كردم به من هيچ حسي نداره تا اون روز و گلاي ياس كه هنوزم گيج همون اتفاق بودم كه يكي ديگه اتفاق افتاد !


romangram.com | @romangram_com