#هر_اشتباهی_عشق_نیست_پارت_56
واي من چطوري دوباره بيرون ...
پيراهن بلند مشكي و يه شال مشكي كه توي حاشيش حرير كار شده بود پوشيدم يه قيافه حق به جانب گرفتم و آروم رفتم توي حياط ...
داداش آريا اخماش بد گره خورده بود تو هم و آقاي دكتر هم روي صندلي نشسته بود و دستهاش رو جلوي دهنش گرفته بود و مستقيم به سمت در كه من باشم زل زده بود...
رو كه ني ...
- سلام
داداشيم سرش رو بالا آورد و دوباره به منقل كه جوجه ها روش مي چرخيد نگاه انداخت و گفت عليك سلام
خخو نمي دونستم اين لندهورم اينجاست بد اخلاق
آقاي دكتر هم كه ماشاءالله هنوز توي فكر بود چشاش قفل شده بود روي من كه آريا گفت
romangram.com | @romangram_com