رمان هر اشتباهی عشق نیست

#هر_اشتباهی_عشق_نیست_پارت_38




هولي مگه دختر ،دكترم يكي مثه همون سوسولا ولي نه ، اين يكي يه سر و گردن با اونا واسم فرق داشت هر زمانم اسمش ميومد يه چيزي توي دلم قلقلك مي شد انگار بدم نمي اومد ...


در رو باز كردم دكتر فرشاد ناصري قد بلند نه به بلندي استاد ولي بد نبود هيكلي ورزيده چهرش استخوني بود چاق نبود ولي صورتش خوش فرم بود



چشاش سبز و بيني قلمي كلا از اون تو دل برو ها بود يه پيراهن سفيد مردونه و يه شلوار جين مشكي ، عطرشم بد نبود بوي تلخي داشت از اونائي كه ....


همينطور كه داشتم تمام هيكلش رو اسكن مي كردم سر به زير با يه اخم كوچولو گفت


- بفرمائيد نذريه



بدون هيچ حرفي ظرف يه بار مصرف رو از توي سيني برداشتم گفتم خداحافظ اونم به سرعت برگشت كه بره كه بدم نيومد سربه سرش بزارم !



romangram.com | @romangram_com