#هر_اشتباهی_عشق_نیست_پارت_21


- پس نه بزار وقتي رفتن بيا ...!

- آهان اين شد اون موقع ميام...!


يه لبخند روي لباي مامانم نشست ...با چشاي خندون و مهربونش يه نگاه جذاب بهم انداخت ...

- بدو عروسكم ...بيا بهشون نشون بده واسه دهنش زيادي بزرگي... منتها با پنبه سر ببر نه با زبون تيزت كه بابات بو نبره ...!

خوشم اومد نه مامان باحالي داشتم قدرش رو نمي دونستم ... شال سفيدم رو گذاشتم رو سرم و يه قيافه حق به جانب گرفتم و رفتم بيرون قلبم در جا مي خواست بپره بيرون 200 مي زد !

بپر بيرون قلبكم د يالا بگو نمي خوامت ...!

سلام احوالپرسي كردم و نشستم روي مبل كنار مامانم ...

مامان به اصطلاح داماد شروع كرد به تعريف و تمجيد از من كه ترجيح دادم گوش نكنم

چنان "عروس قشنگم"از دهنش مي نداخت انگار دارن خطبه عقد مي خونن و بله رو گرفتن !

زير شالم هدفن زده بودم داشتم به صداي ترانه فرصت گوش مي كردم...

به من فرصت بده يه فرصت ديگه

romangram.com | @romangram_com