#هر_اشتباهی_عشق_نیست_پارت_16
هه... چه خوب شد ...!
ولي گاهي ذهنم مي رفت سمت بدبختي خودم ...
خدايا چه كنم دارم دستي دستي بدبخت مي شم اگر منو بدن به يكي از اون سه تا سوسول از خود راضي... چي كار كنم
اصلا ازدواج چي هست؟!
به حرف خودم خندم گرفت يعني تو جغله هفت خط نمي دوني چيه ؟!
اومدم جلوي پنجره رو به حياط خوشگلمون يه نگاهي انداختم ...يه بيد مجنون كه عاشقش بودم گوشه حياط بود اونطرف حياط پر بود از گلاي ياس كه نيمش رفته بود توي حياط آقاي ناصري همسايمون...
وسط حياط يه استخر كوچيك بود كه بالاش و با آلاچيق پوشونده بوديم توي تابستون يه تني به آب مي زديم سمت پلكان هم باغچه مخصوص مامان بود كه انواع سبزي رو توش كاشته بود كه وقتي از كنارش رد مي شدم ناخوداگاه گشنم مي شد !
من اين خونه باحال رو از دست بدم ...برم توي بهشت هم اين همه آرامش رو نمي تونم پيدا كنم ...
من مي خوام پيش مامان و بابا باشم به چه زبوني اينو بهشون بفهمونم ؟
يهو صداي زنگ اس ام اس اومد ...علي آقا بود... آخه همون روزي كه برگشتم خونه به شمارش اس دادم و از محبتش تشكر كردم بابت لطفش ...
romangram.com | @romangram_com