#هر_دو_باختیم__پارت_8


- من که پسندیدمش.

- مبارک باشه... مبارک باشه..

با لبخند به ترانه که داشت از پله ها میومد پایین نگاه کردم: به به... خواهر دکترم چطوره؟

ترانه- به خوبی شما نمی رسم مهندس... حالا میاد خواستگاری؟؟

مادرم- صبر کن ببینم ترنم... تو بدون اطلاع دادن به ما به کی گفتی بیاد خواستگاری؟

من و ترانه و بابام هر سه با هم زدیم زیر خنده.

ترانه رفت گونش رو محکم بوسید که صدای مامان در اومد: اه نکن چند بار بگم بدم...

ترنم تو چرا ساکتی؟ جواب منو بده؟

پدرم- خانم کدوم خواستگار؟

مادرم- شما حواست نیست؟ نشنیدی ترانه چی گفت؟

خندیدم و گفتم: مامان جان ترانه شنید من گفتم مهندسه رو پسندیدم گفت بهش بگم بیاد خواستگاری!

مادرم- واااااا!!! مگه تو از خود مهندسه خوشت اومده بود؟


romangram.com | @romangram_com