#هر_دو_باختیم__پارت_53
الهام خندشو کنترل کرد: اما شما که گفتید...
پرید وسط حرف الهام: خانم مگه نمی گین مهندس تابش می خوان با من صحبت کنن برای چی منتظرشون می ذارید؟؟
تابش با سر به الهام اشاره کرد که مکالمه رو بسپره دست خودش.
الهام- پس چند لحظه گوشی حضورتون!
تابش رفت جلوتر. بعد از چند لحظه شروع کرد.
- الو اقای خالقی؟
خالقی- سلام اقای مهندس.. خوبید شما؟
- ممنون.
- اقا چی باعث شده افتخار هم صحبتی با شما نصیب بنده بشه؟
" چشمام چهار تا شد... این همون خالقیه که واسه ما شاخ و شونه می کشه؟؟؟!!
تابش- گوش کنید اقای خالقی خانم مهندس به خاطر رفتار قبیحی که شما در گذشته با ایشون داشتید به هیچ وجه تمایل به قبول کردن پیشنهاد کاریتون نداشتن.. اما من رو حساب رفاقتی که شما با پدرم دارید با ایشون صحبت کردم و با پادرمیونی بنده کار شما رو قبول کردن.
" شیطونه می گفت با یه چیزی محکم بکوبم تو دهنشا.... اخه تو کی باشی که من بخوام پا درمیونیت رو قبول کنم؟!!
خالقی- شما لطف کردید به بنده!
romangram.com | @romangram_com