#هر_دو_باختیم__پارت_49

- سرکار خانم مهندس بهروش... می دونم خالقی کم شرکتتو تحقیر نکرده... می دونم کم روتو زمین ننداخته.. اگه روشو زمین بندازی شاید برای چند روز فکرشو درگیر کنی ولی اگه به پیشنهاد من گوش کنی می تونی انتقام تموم کارایی که کرده رو ازش بگیری.

" پیشنهاد خیلی وسوسه کننده ای بود. اخرین باری که با بابا رفتیم پیش خالقی خیلی باهامون بد برخود کرده بود برای همین بد جور دلم می خواست حالشو بگیرم.. ولی اخه چرا باید باور کنم تابش می خواد به نفع من کار کنه؟!

مشکوک نگاهی بهش انداختم و گفتم: چرا شما باید به من کمک کنی؟؟!!

- به دلایل متعدد!

- می شه چندتاشو بفرمائین!

- البته..

اولا من عضو گروه شرکت شما شدم و طبق قرار داد کاری موظف هستم کاری رو که به نفع شرکت شما هست انجام بدم.

دوما اونایی که اون بیرون هستن هم همکاران من هستن هم دوستانم که دوست دارم خوشحالیشون رو ببینم.

سوما موفقیت شرکت موفقیت منم هست پس برای سر بلندیش تلاش می کنم.

چهارما...

دستمو به نشانۀ سکوت اوردم بالا: کافیه! چطور می خواین حال خالقی رو بگیرین؟

لبخندی روی لبش نشست.

- اون به خاطر منم شده مجبوره باهاتون خوب تا کنه و شما می تونین از این موقعیت به نفع خودتون استفاده کنین.. البته اگه اجازه بدین کمکتون کنم.

romangram.com | @romangram_com