#هر_دو_باختیم__پارت_131
ترانه- کجایی؟
- دارم فکر می کنم ببینم می تونم بفهمم دور و برم چی می گذره!!
- نمی خواد به خودت فشار بیاری الان همین یه ذره مغزی هم که داری می پره... من فردا تمام سعیمو می کنم از زیر زبون مامان حرف بکشم.
***
سرم درد می کرد. یه چایی می تونست سر دردمو بهتر کنه.مشغلول چایی ریختن بودم که حضور کسی رو احساس کردم. برگشتم دیدم رادینه. با دیدنش تا سر حد مرگ عصبی شدم.
دلم می خواست همین لیوان چایی رو بریزم تو صورتش.. این طوری یه ذره دلم خنک می شد.
رادین- به به.. خانم بهروش!! شما چرا زحمت کشیدین.. می گفتین من بیارم براتون.
نگاهی پر خشم به صورت خندونش انداختم و گفتم: هنوز تصمیم نگرفتم شغلتون رو به ابدارچی شرکت تغییر بدم.. هر وقت این کارو کردم مطمئن باشین شما از اون به بعد افتخار چایی اوردن برای من رو پیدا خواهید کرد.
- چی شده ترنم خانم؟ به نظر عصبانی میان؟ هنوز که اتفاقی نیافتاده!
" عجب رویی داره؟؟
" با کمال پررویی داره یه جورایی به روم میاره میخواد یه کارایی بکنه.
پوزخندی زدم و با اطمینان گفتم: اتفاقی هم نمی افته که بخوام خودمو ناراحت کنم.
سرشو تکون داد و گفت: اره خب اتفاق خاصی قرار نیست بیافته!
romangram.com | @romangram_com