#هر_دو_باختیم__پارت_118
- وااا.. چه اخطاری؟
- همین که بابا داره زیر سرش بلند می شه دیگه!
کوسن زیر دستمو بلند کردم و محکم زدم به بازوش..
ترانه معترضانه گفت: اوش.. چته؟
با عصبانیت گفتم: دو دقیقه نمی تونی جدی باشی؟
- اوا خب جدی گفتم!
رومو برگردوندم و به تلویزیون خیره شدم.
- برو بابا.. ادم نمی تونه روت اصلا حساب باز کنه.
- چرا عزیزم می تونی.. منتها قرض الحسنه.. یعنی حساب بذار ولی انتظار چیز دیگه ای نداشته باش. حالا بگو ببینم امروز چه خبر شد؟ رادین خان تشریف اوردن یا نه؟
بدون اینکه به سؤالش توجهی کنم همین طور به تلویزیون خیره موندم.
ترانه- با تو بودما...
- ....
romangram.com | @romangram_com