#همین_که_حال_من_خوش_نیست__پارت_22
پوزخند می زند
-عاشق!!!
در را باز می کند و می رود.
************************************************
دکمه پیغام گیر را می زنم و داخل رخت خواب می خزم .به جای خالی اش نگاه
می کنم.چهار سال است که جای خالی اش را دیده ام و هزار بار خودم را لعنت کرده
ام.صدای صبا که میپیچد گوش می شوم...
-الو گلسا... کجایی اگه خونه ای بردار؟...
-کی می خواهی بزرگ شی...مامان حالش خوب نیست!...متوجه ای ...می فهمی
مریض یعنی چی؟ تا کی می خواهی اون پیر مرد پیر زن رو اذیت کنی؟!...حداقل
بهشون سر بزن؟
صدایش بغض می گیرد
-بی انصاف خودت کردی ...اونا رو واسه چی زجر میدی..
قطع می کند ومن نمی توانم جلوی بغض بی انتهای گلویم را بگیرم"سر بزنم؟!پدرم مرا
از خانه بیرون انداخته!"مرا دردانه اش را...
romangram.com | @romangram_com