#همه_سهم_دنیا_رو_ازم_بگیر_پارت_5
-حالت بد شد ميگي خوبي؟ بيا بيرون ببينمت.
آلما که بيرون آمد نکيسا ب*غ*لش کرد و گفت:چت شد آلما؟
آلما لبخند زد و گفت:حالم خوبه، بيخود نگران شدي ببين!
نکيسا پيشانيش را ب*و*سيد و گفت:مي دونم يه چيزيت شده حالا هي انکار کن ملکه!
آلما خنديد و گفت:حالا، بيا بريم پايين، کيان بيپاره منتظرمونه، حالا ميگه چي شد نيومدن.ذهنشم که کلي منحرف!
نکيسا با شيطنت خنديد و گفت:آش نخورده و دهن سوخته؟ خب بيا من آش بخورم بعد حرفشو بزنه.
آلما چرخيد تا از زير دست نکيسا فرار کند که او سفت آلما را چسپيد کنار گوشش گفت:کجا شيطون؟
قبل از اينکه آلما کاري کند ب*و*سه ايي که روي لبش نشست فرارش را خنثي کرد.آلما لبخند زد که نکيسا کنار کشيد و گفت:
-آشو خورديم حالا هر کي هر چي مي خواد بگه.
آلما خنديد و گونه ي نکيسا را کشيد و گفت:تو غير از غرور لجبازم هستي بچه!
نکيسا خنديد و دست آلما را گرفت و همراه او از اتاق بيرون رفت.
نکيسا خنديد و دست آلما را گرفت و همراه او از اتاق بيرون رفت.کيان با ديدنشان خنديد و با شيطنت گفت:
-يه بيدار کردن اينقد طول کشيد؟
نکيسا روبروي کيان ايستاد و گفت:به تو ربطي داره مرديکه ي فضول؟
کيان شانه اي بالا انداخت و به مبل تکيه داد و گفت:شما حالشو مي بري به من چه؟!
نکيسا پيروزمندانه لبخندي زد و روبروي کيان نشست.آلما گفت:نکيسا چي مي خوري برات بيارم؟
-به زري بگو برام چاي بياره.
آلما سري تکان داد و به آشپزخانه رفت.نکيسا رو به کيان گفت:باز دردت چيه؟
-تو مخم نميره تنها باشه.
-درد و مرض! تنها باشه يا نباشه تو که قيدشو زدي الان پس چته؟
romangram.com | @romangram_com