#همه_سهم_دنیا_رو_ازم_بگیر_پارت_22


سکوت کرد و با يادآوري دو سال پيش گفت:فرشته يادته دو سال پيش وقتي برا اولين بار فاطمه رو دم خونتون ديدم؟

فرشته اشک هايش را پاک کرد و با بغض گفت:آره اما اين چه ربطي به منو کيان داره؟

مرتضي بدون آنکه سوالش را جواب دهد گفت:اون سال اومدم پيشت تا راضيت کنم منو با فاطمه آشنا کني.کلي التماست کردم تا تونستم مختو بزنم.

فاطمه با خنده به بازوي مرتضي زد و گفت:مارمولک!

مرتضي خنديد و دست در سينه گذاشت و گفت:چاکريم بانو!

فرشته بي حوصله گفت:خب؟!

-خب به جمالت.تو اون دوراني که تازه با فاطمه آشنام کردي چند بار باهم رفتيم عروسک و هديه گرفتيم و تو بردي برا فاطمه.چند بار منو و تو رفتيم کافي شاپ و

منتظر فاطمه شديم تا اومد.تو اون دوران يادته چند بار گفتي يه ماشيتو مرتب مي بيني که تعقيبت مي کنه اما چون شيشه هاش دوديه راننده رو نديدي منم خنديدم

گفتم خيالاتي شدي...

فرشته کنجکاو گفت:آره، هنوز نفهميدم کي بود.چون بعد يه مدت ديکه ناپديد شد.

-خب دختر خانوم احتمال 99 درصد ايشون همون مجنون جنابعالي کيان خان بوده.واسه همين يهو همه چيو بهم زد چون فک کرده با اينکه بهت گفت دوست داره و تو

هم قبول کردي اما دورش زدي و با يکي ديگه ريختي رو هم.همين باعث شد بزنه زير همه چي انگار نه انگار.اما هنوز اينقد دوست داره که نمي تونه جلوي خودشو

بگيره و بازم مياد سراغت.چون يه بخشي از قلبش مانع شده که باور کنه فرشته ايي که عاشقشه اين کارو باهاش کرده.

فرشته ساکت به صندلي تکيه داد و با ناباوري گفت:يعني دليلش اين بوده؟

مرتضي روي فرمان ضرب گرفت و گفت:نمي گم 100 درصد اما 80 درصد مطمئنم که همين بوده.مرد مردو خوب مي شناسه

فرشته زير لب تکرار کرد:بدون توضيح محاکمه ام کرده؟بدون توضيح؟

فاطمه مهربانانه گفت:خودخوري نکن عزيزم.

باز بغض جا خوش کرد و فرشته نالان گفت:نمي بخشمش.اون دوسال منو از خودم و خودش متنفر کرده به گ*ن*ا*ه نکرده؟

مرتضي با لبخند گفت:کوتاه بيا فرشته، تو نمي دوني پاکي يه دختر چقد برا يه مرد مهمه، اون تو رو، تو اون شرايط ديده زده به کله اش.همين که کار دست خودت و

خودش نداده بايد خدارم شکر کني.

romangram.com | @romangram_com