#همه_سهم_دنیا_رو_ازم_بگیر_پارت_16


-بريم يه دور بر*ق*صيم؟ کم تحرکي برا بچه خوب نيستا....

آلما خنديد و با او همراه شد...

***********************

تا جلوي در دويد همين که در را باز کرد فرشته سوار سمندي سياهي که فکر کرد بايد آژانس باشد شد و رفت.کيان با عجله سوار ماشينش شد و به دنبالش حرکت کرد.بي هدف

بود.فقط مي خواست برود و بداند کجا مي رود.شک به جانش افتاده بود اما خودش مي دانست اين شک نيست که ته دلش را قلقلک مي دهد.نگران بود.نگران اين دخترک زيباي

ريزميزه که هنوز بعد از 2 سال که فکر مي کرد خيانت کرده است اما همچنان سرسختانه او را مي خواهد....از ماشين پياده شد از دور فاطمه را ديد که به چوب برق تکيه داده

بود و به ماشين هاي که تند تند رد مي شدند نگاه مي کرد.با شوق دستش را برايش تکان داد.فاطمه با لبخند دستي برايش تکان داد.فرشته با دو به سويش رفت به او که رسيد

گفت:خيلي وقته اومدي؟

-نه بابا، تازه رسيده بودم.

فرشته دستش را فشرد و گفت:مرسي که اومدي.

فاطمه با او هم قدم شد و گفت:حالا کجا بريم؟

-موافقي تا در ساحلي پايگاه هوايي پياده بريم؟

فاطمه با تعجب گفت:از ميدون ساعت تا در ساحلي؟ دختر ميريم که! خيلي راهه!

-نه بابا، هر جا خسته شديم زنگ مي زنيم مرتضي با سر مياد دنبالم.

فاطمه با اخم رويش را برگرداند و گفت:لازم نکرده به اون بگي.

فرشته شيطنت آميز خنديد و گفت:باز شما دو تا چتونه؟

فاطمه که انگار دلش پر بود فورا گفت:هي گير ميده، امروز خاله اينا اومده بودن.مرتضي هم بود.گير داده چرا با پسر خالت دست دادي؟ پرا اينقد صميمي هستي و هزار تا کوفت و

زهرمار ديگه...خسته م کرد.منم گفتم حق نداري باهام حرف بزني تا ديگه بي خود گير ندي.

فرشته انگشتانش را در انگشتان کشيده ي فاطمه فرو کرد و گفت:

-دختر خوب اينم قهر کردن داره؟ مگه روز اول بهت نگفتم به قيافه مرتضي نگاه نکن يکم جيگول مي زنه زيادي دور و بر تيپ و اين حرفاس در عوض خيلي باغيرته.رو اين چيزا حساسه.

romangram.com | @romangram_com