#هم_قفس_پارت_24
_به به سلام رفیق.
_حیف رفیق که به تو بگن,چرا شماره منو دادی به این دختره؟
_کی؟عسل؟بابا طرف اسیرت شده تو نمیری.نمی خواستم شماره تو بدم ,طفلی زیاد اصرار کرد.به جان تو مجبور شدم.
_دیگه چه خوابی برام دیدی؟
_خواب؟من مدت هاست که خواب نمی بینم.دختره خیلی تاپه,خر نشی از دستش بدی.اصلا با دخترایی که تا حالا دیدی فرق می کنه.غزاله رو می ذاره تو جیب کوچیکه اش.من فقط می خوام بهت محبت کنم.وقتی امروز دیدمت که از خونه زدی بیرون فهمیدم دوباره با زندگی آشتی کردی.باور کن عسل دختر خوبیه,مگه اشکالی داره باهاش دوست بشی؟شاید ازش خوشت اومد؟
_سر تا پاش اشکاله.ببین کامی هر چی بوده,بین من,تویا غزاله تموم شدورفت.دیگه نمی خوام این یکی روبه جون من بندازی,فهمیدی؟اگه دختر خوبیه ارزونی خودت,من الان کلا تویه دنیای دیگه سیر می کنم,دیگه دور شماها رو خط کشیدم,دیگه نمی خوام اشتباه کنم.حالا هم زود به این دختره زنگ بزن و بگو طرف من پیداش نشه.فهمیدی؟
_بابا بچه مثبت؟!؟این قدر تند نرو,ما تا حالا هر کاری کردیم...
ارتباط را قطع کردم,اصلا حال و حوصله این پسره رو نداشتم.چرا راحتم نمی ذاشتن؟بلند شدم و رفتم حموم,می خواستم به هیچی فکر نکنم.یک ساعتی زیر دوش موندم و وقتی از حموم بیرون اومدم رویا اومد تو اتاقم.
romangram.com | @romangram_com