#هم_خونه_پارت_21
یلدا متلاشي شده بود واز درون فرو مي ریخت هیچ گاه تا آن اندازه احساس حقارت نكرده بود ذلس مي .زدهي یلدا بود
خواست همه چیز را روي سر شهاب خراب كند حالا عصبانیت خجالتش را كم رنگ كرده بود و تنمي دانست چه جوابي
!در برابر آن همه توهین و تحقیر باید بدهد؟
یلدا به دنبال بي رحمانه ترین كلمات مي گشت چهره اش رنگ پریده بود و به سردي مي گرایید در حالي كه از جایش
برمي خواست نگاهش را كه سعي داشت حقارت بار باشد به شهاب دوخت و بعد از لحظه اي گفت : من هم فقط به
.درخواست پدر شما اینجا هستم حرؾ دیگري هم با شما ندارم چون بي لیاقت تر از اون چیزي كه تصور مي كردم هستید
.یلدا محكم و آرام قدم برمي داشت و درمقابل چشمان بهت زدهي شهاب او را ترك كرد و از پله ها بالا رفت
ساعتي از رقتن شهاب گذشته بود یلدا هنوز روي تختخواب دراز كشیده بود و حال عجیبي داشت به نقطه ي نامعلومي
روي سقؾ خیره شده بود و به شهاب فكر مي كرد به نظرش بسیار مؽرورتر گستاخ تر و بدتر از آن چیزي بود كه فكرش
را مي كرد كلافه بود احساسات خوبي نداشت آیا تحقیر شده بود؟ آیا جوابي در خور رفتار شهاب به او داده بود؟ دلش مي
!خواست بداند شهاب چه فكر مي كند آیا او هم ار جواب یلدا رنجیده یا نه اصلا برایش مهم نبود؟
یلدا با خود گفت: یعني چي شد؟تموم شد؟ حتما به حاج رضا گفته منصرؾ شده . و دوباره گفت: به جهنم كه منصرؾ شده
پسره ي پر رو اصلا من كه زودتر به حاج رضا مي گم منصرؾ شده ام مگه با همچین آدمي میشه شش ماه زندگي كرد؟
پسره ي از خود راضي انگار از دماغ فیل افتاده
یلدا حال عجیبي داشت نمي دانست چه كند هر قدر سعي مي كرد موقعیت خود را ارزیابي كند گویي نمي توانست گویي
.كسي او را در مسیري نا معلوم هل مي داد نیروي عجیبي كه نمي توانست در برارش مقاومت كند
صداي زنگ تلفن سكوت اتاق را در هم شكست یلدا سراسیمه به گوشي حمله برد صداي پروانه خانم را كه با نرگس خوش
پروانه خانم من گوشي را برداشتم مرسي :و بش مي كرد شنید و گفت
نرگس از همان ابتدا متوجه حالت صداي یلدا شده بود براي .پپروانه خانم ار نرگس خداحافظي كرد و گوشي را گذاشت
همین بدون حاشیه به سراغ اصل مطلب رفت و پرسید: سلام یلدا چطوري؟ سلام بد نیستم. چي شد؟ دیدیش؟ آره بابا لعنتي
رو بالاخره دیدم. معلومه كه دیدار خوبي نبوده؟ خوبدیگه از این بهتر امكان نداشت. خب حالا مگه چي شده؟ هیچي هرچي
دلش خواست به من گفت و من هم جوابش دادم. حرؾ حسابش چیه؟ هیچي منو نمي خواد مي گفت كه به زور پدرش قبول
كرده و از این چرندیات. خب ؼیر این هم نباید یاشه تو چه انتظاري داري دختر؟ هیچي ولي یك جورایي احاس حقارت مي
كنم و اعصابم رو بهم ریخته. این در صورتي درسته كه تو اون رو دوست داشتي اما تو هم كه دقیقا شرایط او رو
داري.پس براي چي این طوري فكر مي كني ؟ شاید تو این احساس رو نداري. منظورت چیه؟ هیچي مي گم كلك نكنه تو
ازش خوشت اومده؟ من؟توي زندگي آدمي به این نفرت انگیزي ندیده بودم. قیافه اش چه شكلي بود؟ نمي دونم راستش زیاد18
شوخي مي كنم . خب خیلي .بد نبود یعني اصلا ظاهرش بد نبود. آهان پس ظارش دلت رو برده؟ یلدا خندید و گفت: نه بابا
هم بد نبود. این طوري بهتر شد اگه رك و راست حرفاتون رو زده اید پس مشكل خاصي هم پیدا نخواهید كرد . یعني تو
میگي ادامه بدم؟ واقعا مي پرسي؟ آره به خدا . ولي یلدا به نظر من تو تصمیمت رو گرفته اي اما اگر نیاز به تایید داري
نرگس خنده اي كرد و گفت: قابلي .مي گم ادامه بده خدا با توست. یلدا خندید و گفت : نرگس متشكرم احساس بهتري دارم
نداشت عزیزم حالا برو خوب خوب برنامه ریزي كن . یلدا متعجب پرسید: برنامه ریزي؟ راجب به چي؟ نرگس با لحن
راجب زندگي مشترك با آقا شهاب. گویي چیزي در دل یلدا فروریخت احاس ترس :خاصي كه خالي از شوخي نبود گفت
.هیجان و اضطراب شیریني در وجودش جوشید اما در پاسخ به نرگس فقط گفت: بس كن نرگس و سپس خندید
romangram.com | @romangram_com