#هم_خونه_پارت_10

!میتونند یک عمر کنار هم زندگی کنند فکر کرده اند ؟! آیا دوره ی نامزدی برای شناخت کامل اونا از هم کافی بوده ؟
من میگم شش ماه کنار هم زیر یک سقؾ زندگی کنید تا عادت ها و خصوصیات فردی تان ناخواسته برای هم آشکار
بشه.شش ماه شهاب را بسنجی.با رفتاری که از تو سراغ دارم و با اخلاقی که تو داری میدونم که میتونی اونو به خوبی
بشناسی و اگر بعد از این مدت به هیچ عنوان از او راضی نبودی به راحتی به خانه ی خودت برمیگردی بدون این که
اتفاق خاصی افتاده باشه
یلدا عجولانه گفت :"آخه حاج رضا شما چه تضمینی دارید برای این که میگین بدون هیچ اتفاق خاصی!شما چه طور این
قدر راحت همه چیز رو پیش بینی میکنید .اومدیم و ... چه طور بگم ؟ آخه چه طور من با یک مرد ؼریبه توی یک خونه
زندگی کنم ؟! تازه راحت درس بخونم.دانشگاه برم ؟! تازه ببخشید که این رو میگم اما چه تضمینی برای این وجود داره که
پسر شما طبق قول و قراری که شما باهاش میذارین رفتار کنه و رابطه اش رو با من در همون حدی که شما میخواین حفظ
کنه ؟! اگر
دخترم تضمین از این بالاتر که من دارم به تو قول میدم .تو من رو قبول نداری ؟ من شهاب رو بزرگ کردم.درسته که
مدتی است از من جدا شده و با من اختلاؾ داره اما این اختلاؾ به موضوع دیگه ای برمیگرده که الان نیاز به توضیح
.نمیبینم و الا شهاب مثل هر مرد ؼریبه ای نیست که تو این همه ترسیده ای
حاج رضا .من شما رو قبول دارم.میدونم شما صلاح منو میخواین .اما بازم میگم این ریسک بزرگیه .شما نمیتونید رفتار _
.های پسرتون رو بعد از ازدواج کنترل کنید
عزیزم.چون تو انتظار شنیدن چنین پیشنهادی رو نداشتی به نظرت این همه ترسناک جلوه میکنه و این همه مضطرب _
شدی .نمیدونم .البته حق داری .تو شهاب رو تابحال ندیدی و حتما چیزهایی که از پروانه خانم و مش حسین هم راجع به
عزیزم هر ازدواجی یک ریسک .اون شنیدی مزید برعلت شده ! انگار حرؾ های من هم تاثیری در مثبت اندیشی تو نداره
بزرگ محسوب میشه.اما من حداقل میخواستم به وسیله ی این کار خوشبختی پسرم رو تضمین کنم.چون من هیچ دختری
رو مناسب تر ازتو برای شهاب نمیدونم و هیچ مردی رو مناسب تر از شهاب برای تو . من درباره ی رفتار آینده ی
شهاب شاید نتونم درست قضاوت کنم اما میتونم رو قولی که ازش میگیرم حساب کنم.بعد از شش ماه شما بهتر میتونید
تصمیم بگیرید و اگه اصرار روی محدود بودن رابطه تان دارم برای این که آزادی عمل داشته باشید و مجبور نشید در
.کنار هم به خاطر بعضی چیز ها زندگی کنید
یلدا جان من با شناخت کامل از هر دوی شما این تقاضا رو کردم.من میخوام هر دوی شما رو داشته باشم.نمیخوام تو رو
از دست بدم.حالا دیگه خودت میدونی.اگر جوابت منفی است من باز هم چیزی رو به تو تحمیل نمیکنم .میل خودت است
حالا بهتره بری استراحت کنی .من خیلی حرؾ زدم .میدونم که تو هم حالت زیاد مساعد نیست ! .نمیدونم شاید اشتباه میکنم
.بهتره زودتر بریم بخوابیم و بعد
یا علی گویان " و در "حاج رضا بعد هم بدون این که منتظر حرفی از جانب یلدا باشد صندلی را عقب داد و به زحمت و
حالی که آزرده خاطر مینمود از جا برخاست.یلدا این را به خوبی احساس میکرد.قامت حاج رضا با این که کمی افتاده بود
اما هنوز بلند بود . آرام و سنگین قدم برمیداشت.سایه ی او زیر نور ماه کش آمد و لرزان از جلوی یلدا عبور کرد و دور
شد
یلدا توان حرکت نداشت.هوا سرد شده بود.صدای پروانه خانم را شنید که میگفت :" یلدا پاشو دیگه دختر ! دیر وقته
شب از نیمه گذشته بود .یلدا صبح فردا با دوستانش قرار داشت.قرار بود فرناز و نرگس را در دانشگاه ملاقات کند.اما هر
کاری میکرد نمیتوانست بخوابد .همه ی آن چه گذشته بود مدام توی ذهنش مرور میشد.صدای حاج رضا و نگاهش او را

romangram.com | @romangram_com