#هکر_قلب_پارت_46

چند لحظه سکوت کرد و بعد گفت:تو باید خیلی صمیمی تر از قبل با سهیل باشی....حتی اگه مجبور بشیم بهتره....
مکث ترسناکی کرد و ادامه داد:
_بهتره برین خونش.
با ناباوری داد زدم:چـــــی؟
_خانم....
اومدم وسط حرفش و گفتم:شما فکر کردین به حرفتون؟مگه این موضوع چقدر مهمه که خودم رو توی این خطرات بزارم.مثل اینکه شما یه چیز رو کاملا فراموش کردید.این مسئله هیچ ربطی به من نداشت و من فقط میخواستم یه کمک کوچیک بهتون بکنم.
باز هم صداش آروم بود.بازم اغوا گر بود.باز هم صداش خشم من رو کنترل کرد:آروم باشید لطفا.بخاطر کمک هاتون ممنون و این رو هم با اطمینان میگم در صورتیکه شما برید خونه ی سهیل هیچ اتفاقی نمیفته.چون من شما رو با امنیت کامل میفرستم.
_نــــه.
صدام خیلی قاطع بود.
_هرجور که راحتید.ولی زودتر این مشکل رو حل کنین.
_باشه.خودم یه فکری براش میکنم.
ناگهان یاد یه چیزی افتادم:
_آقای پارسیان.یه مشکل دیگه هم هست.یه بار که داخل چند تا از درایو هاش تونستم برم متوجه شدم که از بیشتر پوشه هاش محافظت میشه.
سکوت کوتاهی کرد و گفت:فکر نمیکردم روی پوشه ها هم بخواد رمز بزاره...
تعجب کردم از این حرفش.چون به هرحال هر کسی که فایل خاصی داشت روی اون هاحتما رمز هم میزاشت.
خودش ادامه داد:کارت یکم دشوار تر میشه.علاقه ای به یاد گیری هک و رمز گشایی داری؟
واو....این چی میگفت؟من هک یاد بگیرم.عین چی ذوق کردم....سعی کردم خونسرد باشم گفتم:
_البته.اگه لازم باشه مشکلی نیست.
_زیاد نگران یادگیری این موضوع نباشید.فقط چند تا اصل مهمش رو بهتون آموزش میدم تا مشکلی پیدا نکنید.
دلم میخواست بگم نه این چه حرفیه میزنی.اصلا هم نگران نیستم تو همه رو یادم بده.کم چیزی نبود.استادت بهترین هکر باشه.ولی خب حس میکردم با زدن این حرف سبک میشم.پس جلوی دهنم رو گرفتم و گفتم:باشه.فقط چه روزهایی؟
_سه روز فشرده بهتون آموزش میدم تا برای کارهای دیگه دردسری درست نشه.
_کجا قرار میزاریم؟
با یادآوری صحبت های خشمگینم در مورد پیشنهاد سهیل که با شهاب داشتم تاسفی به حال خودم خوردم.میمردم اگه عادی رفتار میکردم.اینطوری احتمالا توی خونش آموزش میداد و خیلی راحت تر بودیم.

romangram.com | @romangram_com