#هکر_قلب_پارت_3

نیشخندی زدم.اینم دل خوشی داشت..میدونستم کارم اشتباهه ولی بی توجه بهش دوباره به خوندن ادامه دادم:
به جان من به قران به اسمت قسم که عاشقی کردن حرومه.
تو جایی که بنز و منز و عشق و مشق و س...ک..س..و مکسو آدم پولدار سلیمه.
ب این زمان و آن زمان و این جهان و آن جهانو میخندم و میشینم کنار تو..
قول میدم که اعتیادمم ترک میکنم برای تو
قول میدم که آدم خوبی بشم به پای تو......به پای تو...
در اتاقم باز شد.بابام اخمی کرد و رفت سمت کامپیوتر و صدا رو قطع کرد.
_چرا صدارو قطع کردی بابا؟
بابا با دلخوری گفت:یک ساعته دارم صدات میکنم.
_مگه چیزی شده؟ببخشید بابا.نشنیدم.
_با این صدای بلند آهنگ باید هم نشنیده باشی.آخه من نمیدونم این آهنگا چیه گوش میدی دختر.روحیت خشن میشه.بابا جون بشین دو تا شجریانی استاد بنانی چیزی گوش کن.من نگرانتم از یه طرف این آهنگا رو گوش میکنی از یه طرف دیگه هم همیشه در حال کشتی کج دیدنی.
در حالیکه روی تختم میشستم گفتم:ای بابا پدر من..حرفایی میزنیا.هرکسی سلیقه ای داره دیگه.یکی مهرنوش گوش میده یکی سیاوش یکی ابی یک خواجه امیری یکی هم مثل من متین و یاس گوش میده.
بابا با ناراحتی طوری که انگار بهش برخورده باشه گفت:اونوقت بنان و شجریان رو کسی گوش نمیده؟
خندیدم و گفتم:بنان که تاج سره.
و با صدای آرومی زدم زیر خوندن و گفتم:
بــــــــــاز ای الهه ی نـــــــــــاز.
با دل من بســـــــاز.
بابا دستشو آورد بالا و گفت:باشه باشه دخترم.فهمیدم.اصلا هرکاری تو دوست داری بکن.حداقل صداش رو کمتر کن.
_چشم بابا
داشت از اتاق خارج میشد که گفتم:بابا نگفتین چی کار داشتین که صدام میکردین.
زد روی پیشونیش و در حالیکه با یه دستش به چارچوب در تکیه میداد گفت:حواس برام نمیزاری که دختر.شروین زنگ زد خونه.گفت چند باری برای گوشیت پیام فرستاده و زنگ زده جواب ندادی.منم گفتم ورزش میکنی حواست نیست.خواست بهت بگم حاضر بشی باهم برین بیرون.
کوبیدم روی تخت و گفتم:بابا.تو دیگه چرا؟از تو بعیده.فکر میکردم تو دیگه از حرکات و رفتارم میفهمی که من دلم نمیخواد با شروین زیاد اینور و اونور برم.مثل اینکه تو هم حرف خاله و عمو رو قبول داری.
بابا اخماشو انداخت تو هم و گفت:به هرحال من الان میخوام برم بیرون.بهتره تو هم بری دور بزنی که توی خونه حوصلت سر نره.

romangram.com | @romangram_com