#هکر_قلب_پارت_2
_در دعوای امروزم با مامان در یک کار لحظه به مامانم گفتم دوستت دارم و از یک طوفان جلوگیری کردم.
شهلا دستشو کوبید روی میز و گفت:آره خودشه.آفرین.
و بعد از این حرف همشون با کنجکاوی به من نگاه کردن.
_تحقیقمو کامل کردم.
چشمای هر 3 نفر گرد شد.و بعد از چند ثانیه یکی یکی به حرف اومدن.
سودابه:براوو هلیا.
شهلا:دمت جیلیز
نسرین با خنده ی شیطنت آمیزی گفت:کارش ساخته اس.
شهلا با هیجان گفت:فکر کنم وقتی استاد تحقیق تورو انتخاب کنه آتیش بگیره.پسره ی ایکبیریه خودخواه.
سودابه:خیلی دغل بازه.من که خوشحال میشم ضایع بشه.
بعد باپرسش نگاهم کرد و گفت:حالا مطمئنی که استاد تحقیق تورو به عنوان بهترین تحقیق انتخاب میکنه؟
نیشم باز شد و گفتم:شک ندارم.الان یه ماهه همه چیزو کنار گذاشتم و فقط داشتم روی این تحقیق کار میکردم.
شهلا:به نظرتون عکس العملش چیه؟
بی تفاوت گفتم:خودش این بازی رو راه انداخت.درسته موضوعی که منو اون برای تحقیق پیشنهاد دادیم یکی بود و استاد چون کار منو بیشتر قبول داشت اونو رد کرد.ولی به نظر من این کارش که منو ترغیب کرد تا ببینیم تحقیق کی اول میشه یکم بچه گونه بود.
بچه ها به نشانه ی تایید سرشون رو تکون دادن.
سودابه:حالا میخوای تا چهار شنبه چیکار کنی؟
دستامو مالیدم به هم و گفتم:معلومه.فقط عشق و حال.
آهنگ کشک و دوغ متین معارفی رو گذاشته بودم و صداش هم تا آخر بود و همراه با آهنگ هم ورزش میکردم هم میخوندم.
به یاد من به نام تو به نام عشق وعاشقی که مرگ من رو از خدا بخواد
بخواه که من بمیرمو نباشمو نخونمو نفهممو ندونمو که خر باشم
که مستم از دعای مادرم که سمت عاشقی نرم به قول مادرم که عاشقی کشک و دوغو...
صفحه ی گوشیم که روی میز کامپیوتر بود روشن شد.از خوندن دست برداشتم و گشویمو گرفتم.اس ام اس جدید اومده بود.منم که خر شانس.از طرف شروین بود.نوشته بود:
_سلام هلیا.حالت چطوره؟تا نیم ساعت دیگه حاضر باش با هم بریم بیرون.خبرشو بهم بده.
romangram.com | @romangram_com