#گوتن_پارت_2

- بیام بیرون که چی بشه؟ باز بهم زور بگی؟ باز تحقیرم کنی؟ بازم هرچی دلت می خواد نثارم کنی؟ برو همه ی این زورگوییاتو سر دو*ست د*خترات خالی کن، سر اونام داد بزن، مگه من گناهم چیه که شدم مثل کیسه بوکس اتاقت؟ با حرفات فقط بلدی داغونم کنی!

اما فقط دلم می خواست! نمی تونستم بهش بگم، نمی تونستم!

چشماشو که می دیدم لال می شدم، زبونم بند میومد، حرفام ته دالان های قلبم قایم می شدن تا روی زبونم نیان. کف دستم عرق می کرد...

در برابر این پدروپسر تنها عکس العملی که سراغم میومد بغضی بود که ته گلوم جا خوش می کرد.

صدای آرشان منو از تو فکر کشید بیرون:

- نفس می دونم همینجاهایی، ماشینتم دم دره، دانشگاهم ک نرفتی...

قصد حرف زدن نداشتم. قصد شکستن سکوتمم نداشتم. صدای کلافه و عاجزش بلند تر شد:

- دِ لامصب بیا با هم حرف بزنیم من که کاریت ندارم!

یه لحظه یاد کارتون موش و گربه افتادم. وقتایی که گربه می خواست موش رو گول بزنه. تلخند کنج لبم کامم رو هم تلخ کرد.

یکم خودمو کشیدم بالا و از لابه لای شمشادا نگاهش کردم. اغراق نبود اگه اعتراف می کردم که حتی از این فاصله سرخی چشمای خوش رنگش معلوم بود.

همش به موهای خرمایی پر پشت تیره اش چنگ می زد. درست مثل بیشتر مرد ها وقتی عصبانی یا کلافه می شد این طوری موهای خوش حالتشو نشونه می گرفت و دق و دلیشو سر اونا خالی می کرد.

در عجب بودم که چرا با این وجود کچل نشده! همه جا رو یه دور دیگه نگاه کرد. همین که به سمت من رسید سریع سرمو دزدیدمو خم شدم.


romangram.com | @romangram_com