#گوتن_پارت_117


نگاهم جدی شد. گره بین ابروهام ناخودآگاه درست شده بود‌. حس می کردم این ماجرایی که داره تعریف می کنه.‌‌.. یه رشته ازش به من می رسه. اما چرا یه دلشوره ی غریبی ته دلم بود؟ من که بعد از بابا دیگه چیزی برای از دست دادن نداشتم؟

- هر روز پرونده های مختلفی می اومد زیر دستم تا کاراشون رو انجام بدم و منتقلشون کنم. گاهی بدون این که لاشون رو باز کنم کاراش رو انجام می دادم اما... یه روز سرم خیلی خلوت بود. اون پرونده رو آورده بودن تا ببرم تو بایگانی پرونده های مهم. در ‌واقع اصلا مربوط به حوزه ی کاری من نمی شد اما..خوندمش ! انقدر به سرهنگ گیر شدم که آخرش با کلی شرط و شروط راضی شد منم به طور عملی توی این پرونده باشم اما تحت نظارت خودش.

روی تخت صاف نشست.

- اوایل که بهم اجازه نمی داد زیاد فعالیت کنم و رسما یه جورایی با چیزای الکی سرم رو گرم می کرد تا روزی که آرشان داشت با سرهنگ حرف می زد و می خواست که یه محافظ داشته باشی. ولی از اون جایی که این پرونده خیلی مهم بود سرهنگ اجازه نداد که یکی رو از بیرون استخدام کنه ‌و گفت که خودش از بچه های اداره یکی رو می فرسته. وقتی من اومدم جلوی در خونه اتون آرشان نمی دونست که من دخترم اما سرگرد کیاراد همراهم اومد و قضیه رو به آرشان گفت. آرشان اول مخالفت می کرد ولی بعد راضی شد. این آقای غیرتی و مغرور شما اجازه نمی داد به هیچ جنس مذکری که نزدیکت بشه. اون وقت می خواست برات بادیگارد مرد هم بگیره. این شد که سرهنگ بالاخره قبول کرد که من بیام. برای همینم بود که من به تو و روناک انقدر نزدیک می شدم و آرشان چیزی نمی گفت. شهربازی رو یادته؟

- آ...آره! من خودمم شک کرده بودم. به قد و قواره ات ام نمی خورد که... ولی انقد سرگرم شدم که به کل یادم رفت. یه سوالم هست که به کل ذهنم رو خیلی مشغول کرده، اون روز اون مرد تو شهربازی ...

- اسمشون محمد ِ . اونم... پلیسه.

- وای. نیروان من اصلا متوجه نمی شم چی می گی! قضیه چیه که انقد پلیس و پلیس بازیه ؟ اگه به خاطر اون پولاست و وصیت نامه که باید بگم یه پاپاسی اش رو هم برنداشتم. همه اش رو امیر ارسلان گرفت!

- داری اشتباه می کنی. بحث اصلا بحث پول نیست نفس! نمی تونم زیاد قضیه رو برات باز کنم. در واقع همینا رو هم نباید بهت می گفتیم ولی اوضاع اصلا خوب نیست. توهم که توی تخس بودن دست و پای شیطونم بستی‌

به هیچ صراطی هم مستقیم نیستی‌. باید یه جیزایی سر بسته بهت می گفتم که خودت رو با کنجکاویات تو هچل نندازی و بیشتر مراقب خودت باشی.

پس این همه صغرا کبرا چیدن برای همین بود؟ طلبکارانه نگاش کردم.

- پس چیه که قضیه پول نیست؟

- اول بگم که اون وصیت نامه درسته. هیچ مشکلی هم نداره. مشکل امیر ارسلان پول نیست نفس. اون انقدر داره که می تونم بگم دست بابک زنجانیم از پشت بسته. هیچ احتیاجی نداره به این پول!

romangram.com | @romangram_com