#گودبای_تهران_پارت_8

پرید وسط حرفمو با لبخند گفت: ضدحالی که خوردیم؟

با لبخند گفتم: نه بخاطر همه چی

+من که کاری نکردم عزیزم

-حالا

خندید گفت: دیگه دیروقته برو به سیاوش هم سلام برسون

-هعی باش ، خداحافظ جومونگ قصه هام

+خداحافظ سوسانوی زیبای من!

زنگ ایفنو زدم ، مستخدم گفت: کیه؟

-سلام نصرت خانم‌منم ، درو باز کنید

در باز شد ، واسه سهیل دست تکون دادمو بی رمق رفتم تو

رفتم رو لبه استخر نشستم و به خونمون نگاه کردم ، خونه که ن قصر بگم بهتره!

قصری که با پول قاچاق ساخته شده

پدر من یکی از بزرگترین قاچاقچیای این مملکته که هنوز شناخته نشده!


romangram.com | @romangram_com