#گودبای_تهران_پارت_68
بلند شدم ، رفتم تو سالن
نشستم رو صندلی مقابل سیاوشو گفتم: دلم میخواد بعد اینکه خاستگاری تموم شد فورا ترنمو بیاری پیشم
سیاوش: میارم
مطمئن بودم زیر قولش نمیزنه
واسه همین خیالم از بابت زنده بودن ترنم راحت شد
خلاصه شب شدو منم با یک ارایش مختصر منتظره اومدن خاستگارم بودم!
تا اینکه بلاخر زنگ ایفن به صدا در اومد
ثریا درو باز کرد
سه نفری منتظر اومدن خاستگار خونه بودیم که وقتی ثریا دره سالنو باز کرد
به جرئت میتونم بگم خشکمون زد!
ی پیرمرد با ی دسته گل تو دستش
دیگه واقعا حس تنفر از ته قلبم نسبت به سیاوش پیدا کردم ، اینکه اجازه داد ی پیرمرد بیاد خاستگاریم تا اعماق قلبمو سوزوند
خلاصه سلام علیک کردیمو همگی نشستیم رو مبل
romangram.com | @romangram_com