#گودبای_تهران_پارت_41

ترنم سرعتش از من بیشتر بود با داد گفت: خیلیییییی

تابو با پام نگهداشتمو با لبخند به ترنم‌نگاه کردم

با داد گفت: خداااااااااااااا ، من میخوااااااام بچهششششششم

دوباره لبخندم تلخ شد

ترنم دردش عین من بود

به چهره سفیدش نگاه کردم ، موهایی که خودش رفته بود خاکستریشون کرده بود

چشم ابرو مشکی ، بدون ارایش

سالهاست که رفیق صمیمیه ، تنها کسی که میتونم دردامو بدون هیچ ناراحتیو خجالتی بگم براش

وقتی با پاهاش تابو نگهداشت منو از افکارم کشید بیرون

ترنم: هوی دیوونه به چی فکر میکنی؟

-هیچی

ترنم: میگم نازی ، نظرت راجبه سرسره چیه؟

-یعنی خداروشکر این موقع از روز فقط دو سه تا پیرمرد بیشتر تو پارک نیستن وگرنه ی جو ابرو واسمون نمیموند


romangram.com | @romangram_com