#گودبای_تهران_پارت_37
ترنم کلمه ایی گفت که بنده از نوشتنش عاجزم!
ترنم: پس چجوری میخوای خبرش کنی؟!
-تو غمت نباشه
بعد بیست دقیقه رسیدیم به مقصد ، پول تاکسی و حساب کردمو پیاده شدیم
ترنم: واسه چی اومدیم بازار؟
-ی دقیقه حرف نزن
نگاهم رفت سمت پراید ، داشت پارک میکرد
خیلی خونسرد گفتم: ترنم ، تا اون پراید پارک نکرده و رانندش پیاده نشده باید بین مردم قاطی شیم تا گممون کنه
ترنم ی ادامس موزی انداخت تو دهنشو با لبخند موذیانه گفت: منتظر چی هستی؟
-یک ، دو ، سههههه
شروع کردیم دوییدن ، رفتیمتو ی کوچه بزرگو پهن که توش کلی مغازه بودو تا دلت بخواد ادم
با خنده از میون ادما میگذشتیم ، انقدر دوییدیم تا اینکه رسیدیم خیابونی که اون وره بازار بود ، سریع ی تاکسی گرفتیم ، تا سوار شدیم زدیم زیر خنده ، انقدر خندیدیم که راننده با تعجب نگاهمون میکرد
گفتم: اقا ما سره پارک پیاده میشیم
romangram.com | @romangram_com