#گودبای_تهران_پارت_18
رفتم تو دستشویی اتاقم دستو صورتمو شستم...
خلاصه سرو وضعمو اوکی کردمو رفتم پایین ، صدای عمو کامران می اومد
داشتن با بابام حرف میزدن ، حواسشونم نبود من اومدم
گفتم: سلام عمو ، سلام بابا
نگاهی بهمکردو گفت: سلام نازنین ، ظهر بخیر
پی به تیکه کلامش بردم گفتم: عمو بیخیال بزار تا جوونیم بخوابیم
خندید
بابا گفت: صبحانه حاضر نیست ، نصرتم رفته مرخصی
میدونم مجازاتمه ، اصلا خوشش نمیاد از این کارای من همیشه میگه همه چی باید سروقتش انجام شه ، اخه قربونت برم کی حوصله داره ساعت ۸ صبح پاشه صبحانه بخوره؟ ولمون کن توروخدا
رفتم تو اشپزخونه ، کره مربارو برداشتم با نون ، واسه خودم چاییم ریختم
مشغول خوردن شدم همزمان به حرفای عمو کامرانمگوش می دادم
کامران: اره خلاصه منم گفتم که معامله نمی کنم
سیاوش: کاره خوبی کردی ، واسه این جنسا مشتریای بهتری هست
romangram.com | @romangram_com