#گودبای_تهران_پارت_153

-نمیخواااام الاااان میخواااااام

نصرت خانم عین خودم گفت: الااااااان نمیزاااااارررررم

-باشه از خیر سالاد گذشتم جهنمو ضرر یکم از اون سیب زمینی خلالیا بده

نصرت: نازنین میره بیرون از اشپزخونه یا با ملاقه شهیدت کنم

دستامو به حالت تسلیم بردم بالاو گفتم:اوه شت ....بابا غلط کردم

از اشپزخونه اومدم بیرونو گفتم: نصرت فردا ی سری از مدارکتتو بده بهم

نصرت: برای چی؟

-ثبت نامت کنم تو داعش

نصرت:من توروووووو میکشمممم

با خنده رفتم رو مبل نشستم

پری خانمم که تو اشپزخونه بود به کارای ما میخندید

امیررضا و هستی داشتن تخمه میشکستنو فیلم میدیدن

خبری از سیاجون نبود


romangram.com | @romangram_com